در بیست سالگی
اجاقش کور بود و سفره اش خالی
در چهل سالگی
هم پسر داشت هم پول های سیاه
دانه های آخر ساعت شنی
باز تنها بود و سفره اش خالی
اما اینبار دستانش نیز آلوده اند.